ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چک زدن، توگوشی زدن، کشیده زدن، لت زدن، تپانچه زدن، کاز زدن، سرچنگ زدن، صفعه زدن، صفع
ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چَک زَدَن، توگوشی زَدَن، کِشیده زَدَن، لَت زَدَن، تَپانچِه زَدَن، کاز زَدَن، سَرچَنگ زَدَن، صَفعِه زَدَن، صَفع
پشت گردنی زدن کسی را. (ناظم الاطباء). وارد آوردن سیلی بر صورت شخصی. لطمه زدن. (فرهنگ فارسی معین). کشیده زدن. صفع: آن یکی زد سیلئی مر زید را حمله کرد او هم برای کید را. مولوی. از دست دیگری چه شکایت کند کسی سیلی بدست خویش زند بر قفای خویش. سعدی
پشت گردنی زدن کسی را. (ناظم الاطباء). وارد آوردن سیلی بر صورت شخصی. لطمه زدن. (فرهنگ فارسی معین). کشیده زدن. صفع: آن یکی زد سیلئی مر زید را حمله کرد او هم برای کید را. مولوی. از دست دیگری چه شکایت کند کسی سیلی بدست خویش زند بر قفای خویش. سعدی